انتشار بی سابقه نامه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به رهبری که می توانست باتوجه به شرایط فعلی کشور منطقی تر و لزوما در قالبی محرمانه و نه سرگشاده خطاب به حضرت آیت الله خامنه ای تنظیم شود ، نگارنده را بر آن داشت که نکاتی چند را در پاسخ به نامه آیت الله هاشمی رفسنجانی به رشته تحریر درآورد.
نامه تند و متاسفانه به دور از رسوم و مبانی مکاتبه با بزرگان حضرتعالی را خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی به مانند هزاران هم وطن دیگر خواندم و در خلوت خویش به استنتاجات تاریخی شما که بر آمده از وقایع اتفاقیه سال های اول انقلاب بود اندیشیدم و در نهایت از غفلت شما نسبت به تکرار صداها و هزاران باره تاریخ متعجب شدم...
حضرت آقای هاشمی،
این نامه در صدد دفاع از عملکرد شخص یا اشخاصی نیست که گمان رود جانبدارانه و در دفاع از دکتر احمدی نژادنوشته شده است. – هر چند که لامحاله بایستی از ظلم هایی که دراین نامه بر وی شده است دفاع کرد – اما غرض اصلی به چالش کشیدن عبارات و الفاظ و بیشتر از آن ، کنایات و اشاراتی است که شما در نامه خود به عالی ترین مقام نظام مقدس جمهوری اسلامی به رشته تحریر در آورده اید. هر چند به گونه ای که گویا خود نامه را ننوشته اید در انتهای نوشتار خود آورده اید که " دوست، همراه، و هم سنگر دیروز، امروز و فردایتان " اما در نگاه اولیه محتوای این نامه تند سوای این ادعا را گواه است.
از یاد نبریم در زمانی که خرمشهر ، شهر خون و قیام ، به خاطر تبانی و سهل انگاری بنی صدر در حال سقوط بود، هر گاه ندای اعتراضی بلند می شد و بنی صدر، خائن خوانده می شد، منتقدان پاسخی چنین می شنیدند که بیان اینها به نفع مملکت نیست! آیا استدلال شما برای جلوگیری از برخورد با آقازاده ها و برخی رانت بازی ها ، همان مدعایی نیست که سال ها با تمسک بدان، آهسته و پیوسته زندگی شخصی خود واطرافیان برخی مسئولان نیز در زمره اصول انقلاب درآمده و چه صداها که به دلیل تعدی به این اصل تازه تاسیس انقلاب در نطفه خفه نشد؟
اگر شما پیش از این و در ماجراهایی نظیر دانشگاه آزاد، وضعیت نامناسب برخی اطرافیان و سایر ابهاماتی که درباره تان مطرح است به نصیحت ناصحان و شفقت دلسوزان توجه نموده بودید هیچ گاه کار به افشاگری و هم آورد طلبی نمی رسید.
نوشته اید: " دهها میلیون نفر در داخل و خارج ناظر دروغپردازیها و خلافگوییهایی بودند که برخلاف شرع و قانون و اخلاق و انصاف، افتخارات نظام اسلامیمان را نشانه گرفته بود." اگر ملاک شرع و قانون است آیا این اتهام نیست؟ آیا اخبار مربوط به تخلف یکی از نزدیکان شما در پرونده استات اویل که منجر به برکناری مدیر این شرکت در اروپا – در بلاد کفر! – شد و متاسفانه در داخل کشور بر آن سرپوش گذاشته شد را انکار می کنید؟ اگر شما لغزش منسوبان خود را افتخارات نظام اسلامی مان بدانید حقا که بایستی سید جمال الدین اسدآبادی را از قبر بیرون بیاوریم تا دوباره بگوید: " در اروپا اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و در ایران مسلمان دیدم ولی اسلام ندیدم! " آیا متهم کردن رئیس جمهوری اسلامی ایران به حماقت و خیال پردازی و حتی دیوانگی از سوی نزدیکان شما و کسانی مانند دخترتان در مراسم رسمی و در انظار هزاران نفر، زیر سوال بردن افتخارات نظام نیست؟ رئیس جمهور هنوز عالی ترین مقام اجرایی کشور است که یاران شما به مسلخ نرسیده او را سر می برند! ادامه مطلب...
احمدی نژاد رای آورد تقلب شده است و مردم به خیابان ها می آیند!
در حالی که هاشمی رفسنجانی 3 روز قبل در نامهای به رهبر انقلاب به صورت غیرمستقیم تهدید به آشوب خیابانی کرده بود، امروز همسر وی پس از آنکه رأی خود را به صندوق حسینیه جماران انداخت، ادعا کرد اگر تقلب نشود، موسوی رئیسجمهور است و اگر تقلب شود، باید مردم به خیابانها بریزند.
عفت مرعشی پس از اینکه رای خود را به صندوق انداخت، خطاب به مردم و خبرنگاران گفت: «شما شاهد هستید که من در رای خود نام میرحسین موسوی را نوشتم و امیدوارم که تقلبی صورت نگیرد که اگر این اتفاق بیافتد من در پل صراط از آنها نخواهم گذشت.»
وی سپس با حمله به دکتر احمدینژاد گفت: امیدوارم احمدینژاد و دوستان خوارجش از مردم پاسخ دریافت کنند.
همسر هاشمی رفسنجانی با اشاره به اظهارات رئیسجمهور در مناظره تلویزیونی با موسوی گفت: چرا اینگونه حرفهای مزخرف میزنند و بچههای من را به دزدی متهم میکنند؟
مرعشی ادعا کرد اگر تقلب نشود، موسوی رئیسجمهور میشود، ولی خدا نکند تقلب کنند که اگر اینگونه شود، مردم به خیابانها میآیند و اعتراض میکنند. منبع منبع
شمع را که خاموش کرد، «طلحه» با نگاه از «زبیر» پرسید؛ علی را چه می شود؟ چرا شمع را خاموش کرد؟! علی تازه به خلافت رسیده بود و آن شب در پرتو نورشمع به حساب بیت المال رسیدگی می کرد. آن دو آمده بودند برای ادامه ویژه خواری خویش در حاکمیت علی نیز تضمین بگیرند! وقتی علی شمع بیت المال را خاموش کرد و به همین اندازه هم حاضر به هزینه از بیت المال برای گفت وگو با ویژه خواران نشد، معلوم بود که پاسخ علی چیست. اما، پاسخ طلحه و زبیر به علی هم شنیدنی است، از مدینه بیرون رفتند و غائله جمل را آفریدند و به مقابله با حکومت عدل علی برخاستند؛ یعنی «خروج از حاکمیت». دقیقاً مانند کسانی که همین چند سال پیش، وقتی احساس کردند دوران ویژه خواری و لفت و لیس آنان از بیت المال رو به پایان است، با «خروج از حاکمیت» دست به تحصن زدند و تابلویی به زبان انگلیسی- که برای حامیان بیرونی هم قابل فهم باشد - بر فراز سر خویش برافراشتند. چه می خواستند؟ ادامه حاکمیت اشرافی خود بر مردم. شعارشان اما، چیز دیگری بود، نگرانی از فقدان «دموکراسی»! که خود زیر پا نهاده بودند. چرا که بیان آنچه در دل داشتند رسواکننده بود. طلحه و زبیر هم پرچم دیگری، غیر از آنچه در دل داشتند برای مقابله با حاکمیت عدل علی برافراشتند. خونخواهی خونی که خود ریخته بودند و مظلوم کسانی که بی خبر از اصل ماجرا، زیر آن پرچم سینه می زدند!
2- اینجا «صفین» است. کسانی که در «بدر» با قرآن جنگیده بودند، اکنون پاره های قرآن را به فریب بر نیزه کرده اند. بوی شکست به مشامشان خورده بود. پس باید به چیزی متوسل شوند که برای جماعت مسلمان قابل احترام باشد. چه باک که خود به آن اعتقادی ندارند! وقتی با پاره های قرآن می توان به جنگ «روح قرآن» رفت، درنگ چرا؟! حیله کارگر افتاد. کسانی از سپاه علی(ع) دست از جنگ کشیدند و مالک از کنار خیمه معاویه بازگردانده شد. مثل امروز که نظام اسلامی با به کارگیری گفتمان امام و انقلاب در قوه اجرایی، حاکمیت اشراف و رانت خواران را با خطر جدی روبرو کرده است. اگر این روال و این نسخه ادامه پیدا کند... این بار، اما شال های سبز را واسطه کرده اند. می گویند نشانه سیادت است و راست می گویند، اما اگر به همین منظور وارد معرکه کرده اند چرا بر دست و سر و مچ کسانی آویخته اند که سید نیستند! این که چه هستند؟ بماند! بسیاری از آنها نمی دانند در کدام میدان به بازی گرفته شده اند. نگوئید چرا بعضی ها را با معاویه و عمروعاص مقایسه می کنید. در مثل مناقشه نیست و این ترفند از آن روی که ترفند است با آنچه در صفین اتفاق افتاد یکی است. مگر وقتی گفته می شود فلان کار شیطانی است به معنای آن است که انجام دهنده آن شیطان است؟! اینجا هم سوءاستفاده از شال سبز، با آنچه در صفین اتفاق افتاد شباهت دارد. نه این که فلانی و فلانی- خدای نخواسته- با معاویه و عمرو عاص قابل مقایسه باشند، که به یقین نیستند.
3- اینجا «دمه الجندل» است، در اطراف صفین. آتش جنگ صفین بعد از آن ماجرا، موقتاً خاموش شده است. ادامه مطلب...
وقتی نامه هاشمی را خواندم، هم تعجب کردم هم عصبانی شدم. نامه بدون سلام شروع شده بود، رهبری به خاطر اینکه مصلحت دیده اند سکوت کنند مورد شماتت قرار گرفته بودند، ضرب الاجل تعیین شده بود که تا فرصت باقی مانده تا انتخابات اقدام شود و تهدید شده بود که در غیر این صورت آتش و بنزین و آتشفشان و دود و آشوب به راه می افتد، گفته شده بود که قبلا امام راحل حلال مشکلات بود گویی بعد از امام مشکلات خود ایشان و دیگران حلالی به نام رهبری نداشته است و... رهبری قبلا هم در پاسخ به نامه تندی از ایت الله طاهری خرم ابادی ضمن تاکید بر اینکه بیشترین سوءاستفاده از آن از جانب ضدانقلاب وابسته به آمریکا و اسرائیل صورت گرفته، فرموده بودند: این باید موجب شود که همه ما در گفتار و اظهار خود هوشیاری و دقت و اخلاص بیشتری بکار گیریم و نگذاریم وحدت و انگیزه این ملت بزرگ و قهرمان خدای نخواسته با غفلت ما مخدوش شود. خلاصه آقای هاشمی! نامه شما برای ما دوست داران نظام و رهبری بی ادبانه و مشمئز کننده تلقی می شود. کاری نکنید که مانند منتظری شما را نیز با ذلت از جایگاه خود به زیر بکشند. بگذریم. مطلب زیر را در یکی از وبلاگها در این باره خواندم:
فائزه هاشمی در همایش حامیان موسوی به احمدینژاد توهین می کند. او ستاد دختران حامی موسوی را سامان می دهد. مهدی هاشمی نماینده پدر در جمع اصلاحطلبان حامی موسوی است. فاطمه هاشمی برای میرحسین در استان ها سخنرانی می کند. محمد هاشمی احمدینژاد را بنی صدر خطاب می کند. حسین مرعشی کارگزاران را پشت سر موسوی بسیج کرده است. کرباسچی از تریبون کروبی به احمدی نژاد می تازد. پول تکنوکرات ها به "شعارهای سبزی" تبدیل می شود که در خیابان ها علیه احمدی نژاد سر داده می شود. دعوا بر سر چیست؟
احمدی نژاد در مناظره ای تاریخی با موسوی پاسخ می دهد. او هاشمی را صحنه گردان اصلی انتخابات می خواند. میرحسین انکار می کند، احمدی نژاد افشا می کند، مردم قیام میکنند و در اصفهان و تبریز و تهران و ساری "آهنگرزاده ای سمنانی" را به خاطر شجاعتش در آغوش می کشند.
آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته است از فتنه "چماق های سبز" می گویند. "چماق سبز" به احمدی نژادی ها رحم نمی کند. " ماشین های سبز" گران قیمت تا پاسی از شب در خیابان ها بوق می زنند، فحاشی می کنند و به رقص و پایکوبی می پردازند. شاید اصلاً رأیی ندهند. همه جا سخن از "رنگ سبز" است. سخن از "رنگ" است. سخن از "انقلاب رنگی" است. سخن از نمودارهای "رنگارنگ" است. سخن از انسان?های "رنگ به رنگ" است و از "رنگ های پریده".
هر کس به هر طریقی که می تواند، نسبت به "فتنه" و درگیری هشدار می دهد. چه کسی به دنبال درگیری است؟ چرا درگیری؟ چرا آشوب؟ این آشوب ها قرار است به کجا ختم شود؟
و ناگهان نامه ای که هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب نوشته است، در رسانه ها منتشر می شود. این نامه چرا در رسانه ها منتشر شده است؟ اگر هاشمی خود را "دوست، همراه و همسنگر دیروز، امروز و فردای" رهبری می داند، پس چرا نامه سرگشاده؟ پس چرا با این لحن؟ احمدی نژاد را با بنی صدر مقایسه می کند، هر چند سکوت "آقا" در مقابل افشاگری احمدی نژاد را از رو ی مصلحتی می داند که ایشان تشخیص داده است، به ایشان اعتراض می کند و می نویسد که از رهبری "انتظار است" که موضع بگیرد. اما باز هم راضی نمی شود، گویی رنگ سبز به چشمانش بسیار پر رنگ آمده است، حال که چماقداران سبز در خیابان ها هستند: "بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم."
گویی 18 تیر را از خاطر بردهاند و 23 تیر را. او تصمیم تاریخی خود را گرفته است، ولی او "شیخ" است اما "ساده لوح" نه. او تاریخ را خوب به خاطر می داند. هم تاریخ صدر اسلام را و هم تاریخ صدر انقلاب را. به یاد نامه ای از امام می افتم که این روزها بارها و بارها آنرا خوانده ام:
"جناب آقای موسوی نخستوزیر محترم
نامهی استعفای شما باعث تعجب شد.
حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزبالله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه میبرند چه وقت گله و استعفا است. شما در سنگر نخستوزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمیرسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد. تعزیرات از این پس در اختیار مجمع تشخیص مصلحت است که اگر صلاح بداند به هز میزان که مایل باشد، در اختیار دولت قرار خواهد داد. همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت. از آنجا که من به شما علاقمندم، انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد مینمایم.
سید روحالله الموسوی الخمینی - 14 شهریور 1367"
این جمله امام در گوشم طنین انداز می شود "مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیدهاند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت". و تاریخ تکرار می شود، تاریخ صدر اسلام، تاریخ صدر انقلاب، هر چند با رنگ "سبز مخملی". دیگر دعوا بر سر احمدینژاد نیست. هاشمی صحنه گردانی اش را در نامه ای که صحنه گردان بسیاری از صحنه ها خواهد بود، انکار می کند، اما چه سود که احمدی نژاد این صحنه گردانی را پیش از این افشا کرده است. و با خود زمزمه می کنم:
اینکه رخساره برافروخته ای یعنی چه؟ پرده از چهره برانداخته ای یعنی چه؟