در روزهای پایانی ریاست جمهوری خاتمی بود که هاشمی رفسنجانی با رضایت از عملکرد دولت اصلاحات اعلام کرد که رئیس این دولت در مسیر سیاستهای دوره مسؤولیت او پیشرفت کرده و گفت: «شاید اگر من هم میخواستم ادامه دهم به همینجا میرسیدم.» اما اگر حتی این اظهار نظر صریح هم نبود، حضور مردان هاشمی در پست های کلیدی دولت خاتمی تداوم مسیر دولت سازندگی را تضمین می کرد.
در حالی که رای مردم در دوم خرداد 76 "نه" به رویکردهای سیاسی و اقتصادی دولت هاشمی تفسیر شد اما نیروهای هاشمی که تحت عنوان کارگزاران وارد میدان شده بودند، مجدداً در دوره خاتمی بر کشور مسلط شدند و نه تنها هیچ اصلاحاتی در کشور انجام نشد، بلکه نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی در کشور اوج گرفت.
کارگزاران که پیروزی خاتمی را مدیون تلاشهای خود و در عین حال دفاع تلویحی رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه پیش از انتخابات می دانستند، قصد عزیمت به کابینه را کردند و خاتمی هم که از پس حادثه و با حمایت های آنها قدرت را به دست گرفته بود، آنها را از غنائم این پیروزی بی نصیب نگذاشت.
وزارت نفت، وزارت کشاورزی، وزارت معادن و فلزات، وزارت کشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت هفتم در اختیار وزرای مورد حمایت کارگزاران سازندگی قرار گرفت و شهرداری تهران، ریاست بانک مرکزی، ریاست سازمان برنامه و بودجه و ریاست سازمان تربیت بدنی همچنان در اختیار اعضای این حزب باقی ماند.
عبدالله نوری از یاران قدیم هاشمی سکاندار وزارت کشور شد تا دیده بان و هدایتگر توسعه سیاسی مورد نظر دولت خاتمی شود، به عطالله مهاجرانی، معاون حقوقی رئیس جمهور در دولت هاشمی، وزارت فرهنگ و ارشاد سپرده شد تا او نیز به پیشبرد سیاست های فرهنگی دولت تازه وارد بپردازد، کلید بانک مرکزی را به دست محسن نوربخش از اعضای کارگزاران و مرد اول اقتصادی دولت هاشمی دادند، بیژن نامدار زنگنه که در دولت هاشمی وزیر نیرو بود به وزارت نفت رفت تا نبض اقتصاد در این حوزه از اختیار هاشمی و کارگزارانی ها خارج نماند، وزارت معادن را اسحاق جهانگیری از مردان تراز بالای کارگزاران و اعضای دولت هاشمی به دست گرفت و بر صندلی اول وزارت کشاورزی نیز عیسی کلانتری باقی ماند و مصطفی هاشمی طبا نیز ریاست سازمان تربیت بدنی را رها نکرد. محمد هاشمی، برادر اکبر هاشمی رفسنجانی از اعضای رده بالای کارگزاران معاونت اجرایی را در چهار سال اول دولت خاتمی در دست گرفت و محمدعلی نجفی هم که آموزش و پرورش را در دولت هاشمی مدیریت می کرد، به مدیریت سازمان برنامه و بودجه در دولت خاتمی منصوب شد. البته شهرداری تهران هم که سهم الارث همیشگی کارگزاران بود ابتدا در اختیار غلامحسین کرباسچی و بعد از زندانی شدن او در اختیار مرتضی الویری از هم حزبی هایش قرار گرفت.
تنها صدای مخالف هاشمی که از دولت خاتمی برخاسته می شد و متفاوت بودن این دولت با دولت پیشین را القا می کرد، حلقه مشاوران خاتمی و جمعی از روزنامه نگاران بودند که از قضا اینان هم در دولت هاشمی تربیت یافته و تنها از مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری در دولت هاشمی به ساختمان مشاوران در دولت خاتمی نقل مکان کرده بودند و اتفاقا تئوری توسعه سیاسی که در زمان هاشمی و در مجموعه دولت تحت مدیریت او طراحی کرده بودند را در دولت خاتمی دنبال می کردند و جالب اینکه سعید حجاریان، رییس گروه سیاسی دفتر مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری که به عنوان تئوریسین دولت اصلاحات شناخته می شود در ایام انتخابات خرداد 76 از سوی هاشمی رفسنجانی به عنوان نماینده رییس جمهور مأمور بررسی صحت برگزاری انتخابات می شود.
گرچه رابطه هاشمی نه با دولت اصلاحات که جریان دوم خرداد آن هم به واسطه انتقادات تندی که روزنامه های این جریان نسبت به او داشتند و همچنین تجربه انتخابات مجلس ششم در برهه ای شکرآب شد اما انتخابات نهم ریاست جمهوری فصلی بود برای ترمیم رابطه جبهه دوم خرداد با هاشمی رفسنجانی، آنان در این دوره شعار حمایت از هاشمی را با هدف برهم زدن وحدت اصولگرایان سر دادند و از همان زمان اتحاد دوباره شکل گرفت، اما با شکستی که هاشمی در این انتخابات در مقابل رقیب خود، محمود احمدی نژاد، داشت راه برای حضور دوباره او در انتخابات بسته شد و اینک او دوباره نقاب خاتمی بر رخ کشیده و به میدان آمده است.
در آستانه انتخابات 88، چه پیش از اعلام کاندیداتوری خاتمی و چه پس از آن، جمعی از نیروهای کارگزاران گرد او جمع شده و کارهای ستادی او را انجام می دهند در عین حال که به گفته نزدیکان هاشمی رفسنجانی، او از کاندیداتوری خاتمی استقبال کرده و حتی برخی اخبار حاکی از آن است که هاشمی خاتمی را برای کاندیداتوری قانع کرده است. در این میان تنها کسانی ساز مخالف با جریان خاتمی- هاشمی می زنند که زخم دوره دوم خرداد بر تن آنها مانده است؛ مانند غلامحسین کرباسچی که اخیرا نیز انتقادات تندی نسبت به خاتمی داشته و با دلخوری از ایام زندان می گوید: "آقای خاتمی برای حل معضلی، برای شهردار یا وزیر که هیچ ، برای برادرشان هم شاید حاضر نباشد از کسی خواهش کند." و یا محمد هاشمی که خود داعیه کاندیداتوری دارد.
مردان هاشمی معتقدند که تا زمانی که در رکاب خاتمی نیایند موجی برای پیروزی او ایجاد نخواهد شد، آنها خود را برگ برنده خاتمی می دانند چنانکه خاتمی هم مدیرانی جز آنها ندارد و چه مورد حمایت آنها باشد و چه در بازی سیاسی آنها گرفتار، در صورت پیروزی حداقل این است که عرصه مهمی چون اقتصاد را قطع یقین به آنها خواهد سپرد.
خاتمی هم البته در دفاع از عملکرد دولت خود، مرزی با دولت پیش از خود قائل نبوده و به همین دلیل می گوید: "اگر ما از دوران سازندگی به نیکی یاد میکنیم به این دلیل است که در این دوران بسیاری از خرابیها ترمیم شد و زیر ساختهایی ایجاد شد که کشور بتواند روی پای خود بایستد و پیشرفت کند و از ظرفیتها استفاده کند که روش درستی بود."
در این میان اما یک قاعده نانوشته وجود دارد و آن اینکه اطرافیان خاتمی و حتی نزدیکان هاشمی می دانند که فهم این موضوع از سوی مردم که خاتمی و هاشمی دو روی یک سکه اند می تواند، برای هر دو آنها گران تمام می شود، اما دست به دست شدن قدرت میان هاشمی و خاتمی چنان برای آنها مقبول است که گاه همین قاعده نانوشته نیز نادیده گرفته می شد، چنانکه هر یک در برهه نزدیک به انتخابات و در زمانی که مسوولیت ریاست جمهوری را بر عهده داشتند به دفاع از دیگری آن هم بدون رعایت اصل بی طرفی پرداختند؛ هاشمی پیش از خرداد 76 تلویحا از خاتمی حمایت کرد و خاتمی هم به جبران این محبت در دور دوم انتخابات ریاست جمهور ی 84 برای هاشمی به میدان آمد و از او دفاع کرد. مهم این است که مردانی که 16 سال کرسی های قدرت را بین خود چرخانده و دست به دست کرده اند اینک عزم بازگشت کرده اند و خاتمی این مسیر را برای آنها هموار می کند.