در بحث تئوری های انقلاب و جامعه شناسی انقلاب مبحثی وجود دارد به نام ترمیدور. نام یک ماه است در فرانسه. در این ماه اتفاق جالبی می افتد و انقلاب کبیر فرانسه بدست قشر رفاه طلب می افتد، گروهی که نه به آزادی مدنی اعتقاد داشتند نه به برادری و برابری!
هانا آرنت جامعه شناس زن آلمانی بحث ترمیدور را در انقلاب هایی که دارای جنبه های ایدوئولوژیک و فکری هستند را با مثال هایی عینی همراه کرده و تئوریزه میکند. او معتقد است که هر انقلابی سرانجامی چنین دارند. سه مرحله؛ مرحله اول انقلاب در دست جناح میانه رو است، مرحله دوم جریان تندرو انقلاب را میرباید وشروع به پاک سازی میکند و مرحله سوم که در فرانسه در ماه ترمیدور اتفاق میافتد انقلاب بدست جریانات رفاه طلب میافتد. اینها از لحاظ رفتاری و آرمانی فرقی با قبل از انقلاب ندارند و تنها چهره ها عوض شده اند. این پایان انقلابی گری یک ملت و پایان حرکتهای انقلابی و مردمی است. منتها الیه آرمانگرای. از این مرحله به بعد حکومت انقلاب شباهتی وصف ناپذیر با پیش از انقلاب پیدا میکند. گروهی از علمای جامعه شناسی از مرحله ترمیدور تعریفی وصف ناپذیر میکنند که اینها واقع گرا و عملگرا هستند و کشور را از دست موج انقلابی نجات میدهند. برای مثال این موضوع را شما در روسیه نیز میبینید ابتدا انقلابی مردمی تزار را فراری میدهد ولی پس از آن در 17 اکتبرانقلاب به دست بلشوییک های تند رو می افتد ولی پس از مرگ استالین، خروشچف برژنف تا گورباچف همگی ظاهر حکومت را سوسیالیستی نگه میدارند در حالی که در پس حکومت همان اشرافیت به ظاهر انقلابی زنده میشود. دیگر روسای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فرقی با تزارهای روسیه کبیر ندارند!
در ایران افرادی این تطابق را انجام دادند و جریان بازرگان را میانه روها و امام نیروهای خط امام بویژه حزب جمهوری اسلامی را تندرو قلمداد کردند. ماه ترمیدور ما شمایلش یک کوسه است. همان زمانی که واژهء اقشار آسیب پذیر جای کلید واژه مستضعفین را میگیرد و الباقی حواث را شما بهتر از من آگاهید. دوم خرداد نیز همان تداوم راه عصر ترمیدور بود. البته مجال این سخن نیست تا توضیح بدهم که بازرگان نمیتواند نماد موج اول باشد؛ زیرا امام او را با تایید شهیدمطهری نخست وزیر کردند و مردم نیز اورا بواسطه حکمی که از امام داشت پذیرفتند وحتی پس از دور شدنش از خط امام موج مردمی انقلاب هیچگاه برای او دل نسوزاند. در حالی که در انقلاب فرانسه یا در تئوری ترمیدور اساساً موج اول انقلاب در دست جریانات میانه رو قرار دارد ولی با درگیری هایی انقلاب به تندروها میرسد. اما در مورد موج ترمیدور در ایران باید بگویم این حرکت رو به گذشته عملا اتفاق افتاد و بعد از امام گروهی گستاخ سعی در بوجود آوردن یک فضای اشرافیتی برای خودشان بر آمدند و بخاطر سوابق انقلابی این امتیازات اشرافی را حق خود میدانستند. اما همانطور که احتمالا شنیده اید خود انقلاب ایران از هیچ یک از الگوهای جامعه شناسی انقلاب پیروی نمیکند بشکلی که گروهی از تئوریسینها غربی بحث انقلاب شیعی را مطرح میکنند ویک الگوی خاص برای ایران قائل میشوند که مجال این سخن هم نیز نیست. پس ترمیدور ما نیز مانند ترمیدورهای دیگر انقلاب ها نمیتواند ما را به طور کامل از آرمانهایمان دور کند!
اما در در نظریه ترمیدور یک نکته خاص وجود دارد آنهم اینکه هر چند وقت یکبار موج انقلابی گری جامعه را فرا میگیرد و گروهی سعی در بوجود آوردن فضای ابتدای انقلاب را دارند که خیلی زود این موجها بخاطر عدم همراهی مردم شکست میخورند.برخی رای آوردن احمدینژاد را مصداق یک موج می دانستند که کمی طولانی شد. حتی بخاطر دو مرحله ای شدن انتخابات رای 17 میلیونی وی را متعلق به خودش نمیدانستند بلکه 10 میلیون از آن رای را "نه" مردم به به هاشمی قلمداد میکردند نه "آری" مردم به احمدینژاد.
اما با فضای بوجود آمده در قبل از این انتخابات و رویارویی جدی احمدینژاد با مخالفینش بعلاوه اتحاد میان دو جریان راست جدید(سازندگی) با چپ جدید(مشارکت ومجاهدین انقلاب) و حتی حضور کروبی به عنوان نماینده چپ قدیم با همراهی محسن رضایی به عنوان یک انقلابی مستهیل شده و اشرافی گرا فضا را به گونه ای کرد که تمام آرای ماخوذه دکتر اینبار هم آری به وی بود و هم نه به دیگر جریانات. اینبار همه انقلابی ترین رفتارهای دکتر را هدف قرار گرفته بودند و به برخی مشکلات اقتصادی نیز پیوندش میدادند. رای مردم به احمدینژاد نشانگر این است که مردم به آرمانهای اول انقلاب پایبند هستند، حتی اگر برخی مشکلات اقتصادی آزارشان بدهد. ما از عصر ترمیدور گذشتیم، ما از مرتجعین و واپس گرایان اشرافیت طلب گذشتیم. احمدینژاد مردانه نام آریستوکراتهای چپ و راست را برد بدون هیچ وحشتی. حال کسی دیگر نمیتواند به طور مستند انقلاب اسلامی امام خمینی را گرفتار موج ترمیدور بداند.
حالا یاد چهار سال پیش افتادم؛ مسجد پناهی، همان مسجدی که دائی شهیدم درآنجا کلاس قرآن داشت و ما یک جلسه با یکی از مسئولین ستاد احمدینژاد داشتیم. دفترچه ای به ما داد با عنوان دولت رجا. یک حکایت و تنها یک حکایت از آن دفترچه بهتر از تمام حکایاتات دیگر یادم مانده.
«شبی یکی از مسئولین شام مهمان ما بود، در منزل بحث رابطه با آمریکا پیش آمد و گفت: آقای احمدینژاد مردم از مشکلات اقتصادی خسته اند و دیگر تحمل جدال با آمریکا را ندارند. و من در جواب او گفتم: نه آقای ... این مردم نیستند که از مبارزه با امریکا خسته اند بلکه این مسئولینند که خسته شده اند؛ مردم هنوز در صحنه حضور دارند.»
منبع
نوشته شده در پنج شنبه 88/3/28ساعت 10:27 عصر  توسط چند طلبه و دانشجو
نظرات دیگران()